ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم

پايگاه رسمی شبکهء جهانی سکولارهای سبز برای دموکراسی و آزادی در ايران

                            

بازگشت به صفحهء اول

پاسخ به پیام شورای هماهنگی شبکه سکولارهای سبز ایران

حميد کوثری، يکی از اعضاء اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی در ایران

دوستان گرامی،

قیل از ورود به بحث دربارهء نکات اصلی پیام شما، لازم می دانم که به یک نکته اشاره کنم. در بالای پیام خود در وبسایت خود نوشته اید: " وصول این پیام یه کنگره اعلام شد اما متن آن تنها متنی بود که خوانده نشد". این ادعای شما یه هیچ وجه درست نیست. نه فقط پیام شما، بلکه هیچ پیام کتبی دیگری خوانده نشد. از مدت ها قبل از برگزاری همایش سوم، کمیته تشکیلات "اتحاد" تصمیم گرفته بود که بعلت کم بودن وقت فقط به کسانی که بصورت حقیقی یا مجازی در همایش حضور دارند وقت برای دادن پیام داده شود و همهء پیام های کتبی همراه با گزارش همایش در وبسایت "اتحاد" مندرج گردند. این موضوع را هم من قبل از همایش به آقای مهدی ذالفقاری، که پیام شما را به من ارسال کرده بود، اطلاع دادم. بنابراین پیام شما همراه با پیام های کتبی دیگر در وبسایت "اتحاد" منتشر خواهد شد و هیچ استثنائی در این باره قائل نشده ایم.

بگذریم! در توضیح اختلافات استراتژیک و تاکتیکی خود با ما نوشته اید: «در کنگره نخست اتحاد شما با صراحت اعلام شد که "تفاوت ما با سکولارهای سبز در آن است که ما حامی همهء جنبش سبز هستیم اما سکولارهای سبز فقط حامی بخش سکولار این جنبش اند"»؛ و سپس نتیجه گیری کرده اید که «از نظر ما اعلام اینکه "ما حامی همهء جنبش سبز هستیم" معنائی جز پذیرش رهبری اصلاح طلبان حکومتی – مذهبی نداشته و ، در جدال  مابین خواستاران ابقای حکومت اسلامی و آرزومندان نابودی آن، جانب گروه اول را می گیرد».

یکم آنکه، این جمله را در هیچ یک از مصوبات همایش اول یا دوم یا سوم "اتحاد" نمی یابید و معلوم نیست از کجا در آورده اید و به ما نسبت می دهید. دوم آنکه، ما اختلافات خود را با شبکه سکولارهای سبز به هیچ وجه بدینگونه تعریف نمی کنیم، بلکه معتقدیم که احتلافات ما با شما - که به برخی از آنها در همین نوشته اشاره خواهم کرد -  به مراتب ریشه ای تر و اصولی تر از این هاست. و بالاخره سوم آنکه، گیرم که کسی اختلاف اش را با شما  به اینگونه تعریف  کند، این چه ربطی به طرفداری او از نیروهای طرفدار ابقای حکومت اسلامی دارد؟ بر پایهء کدام منطق یا با چه استدلالی می توان از آن جمله چنین نتجه گیری ای کرد؟ چه می خواهید بگوئید؟ آیا، مثلاً، هنگامی که میلیونها نفر، از سکولار و غیر سکولار، به خبایان ها آمدند و متحدانه به تقلبات انتخاباتی اعتراض کردند و آن جنبش عظیم را بوجود آوردند، چون این جنبش به هر حال در بر گیرندهء بسیاری از اصلاح طلبان مذهبی نیز بود، نمی بایستی از آن جنبش حمایت کرد؟ و اگر کسی حمایت می کرد معنایش حمایت از "خواستاران ابقای حکومت اسلامی" بود؟ 

اگر بخواهیم این موضوع را کمی جدی تر از مباحث و استنجاجات نادرست شما مورد بررسی قرار دهیم باید به رابطهء مبارزه برای اصلاحات و هدف استراتژیک گذار از کل نظام جمهوری اسلامی بپردازیم چون بنظر می رسد که اصلاً درک نادرستی از آن دارید. آیا این دو در همه حال در برابر هم و ناقض یکدیگرند یا در بسیاری از موارد در خدمت هم و مکمل یکدیگرند؟

توجه شما را به این واقعیت جلب می کنم که در شرایط کنونی بسیاری از خواسته های لایه های مختلف اجتماعی ایران در چارچوب همین نظام جمهوری اسلامی طرح می گردند و به هیچ وجه نفی این نظام را در بر ندارند. و این امر ذره ای از حقانیت آنان و اهمیت حمایت از آنان نمی کاهد. مثل دانشجوئی که خواهان آزادی زندانیان سیاسی می گردد؛ کارگری که آزادی فعالیت های سندیکائی را طلب می کند؛ معلمی که خواهان بالا رفتن حقوق ناچیزش است؛ و جوانی که فریاد می زند "رای من کو؟" و به تقلب در شمارش آرای انتخابات اعتراض می کند. بدیدهء من، نیرو های مترقی باید از کلیهء این مبارزات و از هر اصلاحاتی که اندکی از دردهای مردم بکاهد و یا اندک فضای سیاسی بازتری را وعده دهند حمایت کنند و از این تصور واهی که مبارزات مطالباتی و اصلاحات را در تقابل با مخالفت با کل نظام جمهوری اسلامی می نهد دست بشویند. هرگاه حمایت از این مبارزات در پیوند با مبارزه برای گذار از کل نظام جمهوری اسلامی صورت گیرد هر یک در خدمت تقویت دیگری خواهند بود  و هیچ تقابلی با یکدیگر نخواهند داشت.

در ادامهء بحث خود نوشته اید که «ما مواضع بالا را در یک جمله خلاصه کرده و اعلام داشته ایم که انحلال طلب هستیم. سازمان شما تا کنون در این مورد موضع مشخصی را اعلام نکرده...» ممکن است بگوئید "انحلال طلبی" که شما هستید یعنی چه و چرا دیگران باید در بارهء این عبارت بی معنی موضع گیری کنند؟ در برخورد به جمهوری اسلامی دو دسته بندی بزرگ وجود دارد: یک دسته آنانی هستند که خواهان حفظ نظام جمهوری اسلامی و انجام اصلاحاتی در درون آن هستند و دسته دیگر نیروهائی هستند که، مثل " اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی"، با کل نظام جمهوری اسلامی مخالفند و خواهان گذار از این نظام می باشند. در میان این دستهء دوم برخی از آنان، نظیر "اتحاد"، خواهان گذار مسالمت امیز از جمهوری اسلامی هستند و برخی دیگر به سرنگونی قهر آمیز آن نظر دارند. چرا بجای بازی با عبارات نادرست و بی معنائی مثل "انحلال طلبی" به روشنی اعلام نمی کنید که به کدامیک از این نیروها تعلق دارید؟

کاملاً درست می گوئید؛ "اتحاد" تا کنون موضع مشخصی دربارهء "انحلال طلبی" نگرفته است و، به باور منريال این عدم موضع گیری کاملاً درست بوده است. یکم، به این خاطر که این عبارت "من انحلال طلب هستم" و یا "آن دیگری انحلال طلب نیست"، در متنی که شما به کار می یريد، یعنی در مورد جمهوری اسلامی، عبارت نادرست و بی معنائی است. انحلال یک عمل ارادی و داوطلبانه است که توسط کسانی که از لحاظ حقوقی دارای چنین اختباراتی در مورد نهاد معینی هستند صورت می گیرد. مثلاً، سهامداران و هیئت مدیره یک شرکت تجاری ممکن است دارای اختیارات لازم برای منحل کردن  شرکت خود باشند. اما، همانها، دارای چنین اختباراتی برای منحل کردن شرکت دیگری نیستند. یک تشکل سیاسی هم می تواند به در صد معینی از اعضای خود و با نمایندگان آنان چنین اختباری را واگذار کند. مادهء 13 اساسنامهء خود شما دربارهء انحلال شبکه سکولار های سبز می نویسد: "شبکه با رای سه چهارم اعضای همایش همگانی منحل می شود".

پس، از لحاظ حقوقی، سه چهارم اعضای همایش همگانی شما دارای اختیار لازم برای منحل کردن شبکهء شما هستند. یعنی انحلال هر نهادی فقط توسط کسانی میسر است که از لحاظ حقوقی دارای چنین اختیاراتی باشند. حال سئوال این است که چرا شما فکر می کنید که از لحاظ حقوقی دارای اختیارات لازم برای منحل کردن جمهوری اسلامی هستید؟ چه سند قانونی ای یا چه مرجعی چنین حقوق و اختیاراتی را به شما تفویض کرده است؟ چرا از واژه های دیگری مثل براندازی، سرنگونی، نابودی و... استفاده نمی کنید که – خارج از درستی یا نادرستی شان - دستکم نیازمند اختیارات حقوقی معینی که شما فاقد آنها هستید نمی باشند. چرا انحلال؟! برای ابراز نظرتان هیچ واژهء مناسب تری پیدا نکردید؟!

شاید بگوئید که منظور شما این است که رشد مبارزات مردم همراه با عوامل دیگر باعث خواهد شد که در مرحلهء معینی جمهوری اسلامی مجبور به انحلال خود بشود. ممکن است، مثل هر چیز دیگری که ممکن است. اما احنمال آن، بقول ریاضی دانان، میل به صفر می کند. و در سیاست ما با احتمالات کار داریم نه با ممکنات.

در صد سال قرن بیستم رژیم های غیر دمکراتیک اساساً از چهار طریق از بین رفته اند:

یکم، از طریق شکست در جنگ های خارجی ، مثل رژیم ناتزی های آلمان

دوم، از طریق جنگ های داخلی، مثل تغییر رزیم ها در اثر انفلابات مسلحانه

سوم، از طریق کودتا، مثل رژیم چائوشسکو در رومانی

چهارم، در اثر رشد مبارزات مردم و عوامل دیگر مجبور به عقب نشینی شده اند و از بین رفته اند. حال در مواردی، مثل برخی از کشورهای امریکای لاتین، توانسته اند به عفب نشینی منظم دست بزنند و بالاخره از طریق انتخابات جای خود را به دیگری داده اند و یا نخواسته اند یا نتوانسته اند به عقب نشینی منظم دست بزنند که به فرو پاشی و سقوط آنان انجامیده است؛ مثل رژیم شاه.

در تمام طول این صد سال حتی یک نمونه نمی توان یافت که رژیم غیر دمکراتیکی خود را منحل کرده باشد.

باز ممکن است که بگوئید منظور شما این است که پس از کسب قدرت سیاسی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن را منحل خواهید کرد. مگر کسی از میان نیروهائی که با کل نظام جمهوری اسلامی مخالفند را سراغ دارید که پس  از کسب قدرت سیاسی - یعنی هنگامیکه جمهوری اسلامی از بین رفته است - خواهان احیای آن و حفظ قانون اساسی اش باشد؟ می بینید که از هر زاویه ای یه این نظریهء شما می پردازیم جز نظریه ای که بصورت همه جانبه ای نادرست است نمی یابیم. 

بهرحال ، این نکته ما را به جنبهء دیگر نادرستی این نظریهء شما می رساند. اگر عبارت "ما انحلال طلب هستیم" اشکالات بر شمرده را هم نمی داشت باز هم نادرست بود زیرا ورود یه بحث نادرستی را پیش می کشد. این نظریهء شما واضح است که شکل نهائی یا محتمل ترین سناریو برای از بین رفتن نظام جمهوری اسلامی را انحلال آن اعلام می کند و اصلاً معلوم نیست بر مبنای چه شواهدی با مبتنی بر چه تحلیلی.

 منشور "اتحاد برای پیشبرد سکولا دمکراسی در ایران" به دو نکتهء اساسی اشاره دارد. یکی آنکه قانون اساسی جمهوری اسلامی را غیر دمکراتیک و مغایر با حقوق بشر اعلام می کند. و دیگر آنکه خواهان گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی به یک نظام جمهوری دمکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر است. این دو به روشنی مواضع " اتحاد" را در بارهء کلیت قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی بیان می کنند و هیچ جای ابهامی با قی نمی گذارند. اما منشور و دیگر اسناد سیاسی ما در همینحا متوقف می شوند و جلوتر نمی روند. "اتحاد"، هم در منشور و هم در دیگر اسناد سیاسی اش، آگاهانه از ورود به بحث دربارهء شکل نهائی یا محنمل ترین سناریوی گذار از جمهوری اسلامی خودداری کرده است. زیرا معتقدیم که پیش بینی آن در شرایط کنونی و با توجه یه پیچیده گی اوضاع سیاسی ایران غیر ممکن است و طرح این یا آن سناریو را نتیجهء بیگانگی کامل با این پیچیده گی ها و ذهنی گری مطلق می انگاریم..

در ادامه پیام تان یه گفتگوئی که بین نمایندگان ما و شما صورت گرفته است اشاره کرده نوشته اید که از جانب نماینده گان ما «به وضوح به ما گفته شد که "خط قرمز ما رهبری مهندس موسوی و آقای کروبی" است. این سخن در واقع بدان معنا است که "ما ، برخلاف شما ، انحلال طلب نیستی."»

از آنجا که بحثی که گفتگوی ما را در آن نشست به بن بست – یا بقول شما خط قرمز – کشانید بین من و آقای نوری علا صورت گرفت، لازم می دانم که با صراحت بگویم که نه فقط این دو جمله بلکه حتی یک کلمه از این دو جمله هم از من نیست. اصلاً هیچ بحثی دربارهء رهبری آقای موسوی و کروبی به میان نیامد که "خط قرمز" ما باشد یا نباشد. آقای نوری علا اظهار داشتند که "لیهء تیز مبارزهء ما باید متوجه اصلاح طلیان باشد" و من با آن مخالفت کردم و گفتم مبارزهء ما متوجه کل جمهوری اسلامی و کانون اصلی ارتجاع ایران، یعنی نهاد ولایت فقیه، است و به هیچ وجه نمی توانیم با چنان سیاستی کنار بیائیم. این نظر چه ربطی دارد به پذیرش رهبری اقای موسوی و کروبی؟ اگر می خواهید نظریات من را به نقد بکشید فکر نمی کنید که بجای نسبت دادن دو جملهء خودساخته به من و فلم قرسائی در رد آنها،  باید این تظریات را همانطور که هستند طرح کنید و سپس به نقد آنان بپردازید؟ چرا یک بحث خوب سیاسی را که می توانست برای همهء ما آموزنده باشد یه ابتذال می کشانید؟

چندی پیش، در یک گفتگوی غیر رسمی که با چهار نفر از مسئولین شبکه سکولار های سبز داشتم، همبن بحث با آقای نوری علا را با آنان در میان گذاشتم. یکی از این دوستان گفتند که "من با موسوی ستیزی مخالفم، اما در عین حال اصلاح طلبان را بخشی از مشکل می دانم". من هم در این باره گفتم که «من آنان را هم بخشی از مشکل و هم بخشی از راه حل می دانم. تا آنجائی که برای اصلاحات تلاش می کنند و در برابر ولایت فقیه ایستادگی می کنند، بخشی از راه حل هستند و آنجائی که سعی در محدود کردن خواست ها و میارزات مردم در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی می کنند، بخشی از مشکل اند». من همواره در مورد آن گفتگوی غیر رسمی گفته ام که من این  چهار نفر دوستان شبکهء سکولار های سبز را انسان هائی شرافتمند و صمیمی یافتم و مطمئن هستم که با راستی ستیزی آقای نوری علا نیز مخالف هستند.

بالاخره در پیام خود به همان طرح مشهور تشکیل رهبری برای کل جنبش مردم ابران در خارج از کشور و تشکیل دولت در تبعید می رسید و می نویسید: «ما معتقدیم که برای براندازی حکومت اسلامی، مخالفان این حکومت باید در خارج کشور دست به ائتلافی وسیع در راستای ایجاد کنگرهء ملی سکولار دمکرات های انحلال طلب زده و از دل آن یک الترناتیو (بهر معنای شورای هماهنگی، دولت در تبعید و...) سکولار دمکرات را استخراج کنند تا کار ادارهء میارزه با حکومت اسلامی را به دست گیرد.»

 بفرض آنکه حتی همهء تشکل های سکولار دمکرات خارج از کشور متحد شوند، شما بر پایهء کدام پایگاه اجنماعی در داخل ایران و یا حتی در همین خارج، که عرصهء فعالیت های ماست، تصور می کنید که این جمع می تواند "کار ادارهء میارزه  با  حکومت اسلامی را بدست گیرد" و در رهبری کل جنبش مردم ایران قرار گیرد؟ دولت در تبعید شما در فقدان هر نوع پایهء اجتماعی و مشروعیتی از جانب مردم ایران، مشروعیت خود را قرار است از کجا به دست آورد؟ می بینید که با چه سهولتی می توان در فضای گسترده – اما  موهوم ِ - خیال به پرواز در آمد و زمانی خود را رهبر کل جنبش مردم ایران و زمانی دیگر نخست وزیر محبوب ملت ایران پنداشت – گرچه در تبعید!!

در پایان پیام خود از ما انتقاد می کنید که حاضر به همکاری با "نیروهای پادشاهی خواه (تشریفاتی – پارلمانی نه سلطنتی)" نیستیم، و اضافه می کنید که "هیچکس حق ندارد بکوشد آنان را در خارج  کشور فانع یا مجبور کند که دست از خواسته های خود بردارند".

تلاش باری قانع کردن اشکالی ندارد اما مجبور؟ درست است هیچ کس دارای چنین حقی نیست. آنان نیز مثل هر کس دیگری دارای حقوق شهروندی خود هستند که باید محترم شمرده شوند. اما نیاز به توضیح ندارد که می توان سیاست های نادرست آنان را نقد نمود. من واقعاً باور دارم که اگر زمانی مشروطه خواهان ایران بتوانند به یک نیروی متشکل واقعاً دمکرات، آزادیخواه، ملی و مستقل تبدیل شوند به سود جنبش ما خوهد بود. زنده یاد داریوش همایون در این مسیر مساعی ارزنده ای کرد و امیدوارم که، در شرایط فقدان او، آنان در نیمهء راه متوقف نشوند و، بد تراز آن، مسیر معکوس آن را پیش نگیرند.

 بهرحال ، ما در شرایط کنونی وظیفهء خود را تلاش برای ایجاد صف متحد جمهوریخواهان می دانیم و معتقديم که فقط پس از آن است که اگر چنان نیروی مشروطه خواهی که گفته شد در صحنه حضور داشت می توان در بارهء چگونگی و حدود همکاری با آنان گفتگو کرد. چند سال پیش در گقتگوئی که در همین مورد با زنده یاد داریوش همایون داشتم یه ایشان گفتم که اگر من جمهوریخواهی بودم که در زمان انقلاب مشروطه می زیست، هیچ مشکلی برای همکاری با علی مسیو نمی داشتم.

حميد کوثری

9 جولای 2012

 

seculargreensnetwork@gmail.com